دشتهایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
من در این آبادی پی چیزی میگشتم
پی خوابی شاید
پی نوری ، ریگی ، لبخندی
پای نیزاری ماندم
باد می آمد
گوش دادم
چه کسی با من حرف میزد
راهافتادم
لب آبی گیوه ها را کندم و نشستم
پاها در آب
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است
نکند اندوهی سر رسد از پس کوه
چه کسی پشت درختان است؟
ظهر تابستان است
مهربانی هست،سیب هست، ایمان هست
آری...تا شقایق هست ؛ زندگی باید کرد
در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم میخواهد بدوم تا سر دشت
بدوم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا میخواند
6915 بازدید
4 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
4 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian